شب زده ی شهر تباهی منم
مانده به اندیشه ی واهی منم
در دل من مانده ای و بعد ازین
همسفر جاده و راهی منم
ای همه ی روشنی و انتشار
کفتر تاریکی و چاهی منم
نور وجود همه ی گلشنی
سایه ی مغموم سیاهی منم
محو...
جلوه کن امشب که کمی تب کنم
فکر چراغانی امشب کنم
عضو جدیدی ز گروهت شوم
عشق تو را خوب مخاطب کنم
سفره کنم عرصه ی دل را دمی
شیشه پر از اشک لبالب کنم
حکم اگر از تو پذیرد نظر
ترک صریحانه ی مذهب کنم
از کجی...
اینجا سر کوچه دار داریم
در دل هوس بهار داریم
تا خانه ی کوچه ی کناری
روزی دوسه تا خمار داریم
اینجا ته بن بست بزرگی
گاهی من و ما قرار داریم
با روح پر از نشاط بی حد
احساس تمام عیار داریم
روزی دو سه...
آتش ته سیگار به سیگار کشیدم
از دست تو دل را به سر دار کشیدم
در منطقه ی روشن چشم از خلل پا
خطهای پر از خونی و خونبار کشیدم
خود را که طلب داشتم از کل خلایق
در پیش تو یک فرد بدهکار کشیدم
از فرط خماری...
.پایان تماس ما همین است
آن راه مماس ما همین است
یک حوض و دو ماهی پریشان
مجموع تراس ما همین است
دیدی که بهشت هاله ای بود؟
تقدیر و تقاص ما همین است
کفشی که خلل نموده پا را
از اصل لباس ما همین است...
تبلیغات
