سعید آریا

زمین گیر..

ارسال شده در تاریخ : 15 آذر 1402 | شماره ثبت : H9427451

دست و پایی شکسته و اینک
گریه و بغضمان زمین گیر است
دل بود مرکز فشار خون
قلب در استخوان زمین گیر است
در میان این چنین مردم
واژه اندر دهان زمین گیر است
ظلم را جار می زنند اینها
مبحث و امتحان زمین گیر است
هر کسی آیت خدا گشته
عاشقی پیششان زمین گیر است
عشق ‌در سایه ی قفس باشد
کاسب این دکان زمین گیر است
دوستی با گلوله پابرجاست
لقمه اندر دهان زمین گیر است
هر کسی در لباس خود درگیر
یاری دوستان زمین گیر است
دست زاهد به کاسه ی مردم
سیر در آسمان زمین گیر است
خشک شد زمین و ناهموار
عرضه ی آب و نان زمین گیر است
دخترانی اسیر آهن ها
قلب مرد جوان زمین گیر است
تا که خون است شربت زاهد
چای در استکان زمین گیر است
می تراود ستم ز هر گوشه
لطف اندر جهان زمین گیر است
با وجود صبح آزادی
خون و خونهایمان زمین گیر است
شب شد و سعید و سوز تب
جان به جان است و جان زمین گیر است

سعید آریا ۱۵ آذر ۴۰۲

سعید آریا از دفتر : 1401 17 آذر 1402 3نظر

غزل

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5

نقطه نظرات

تعداد نظرات: 3 ارسال نظر جدید

نظر 3

امیر عاجلو 17 آذر 1402 10:19

درود بر شما
سیاوش دریابار 18 آذر 1402 13:14

گفتند بگویم و نگفتیم به کسی
زین عمر که مانده از آن نفسی
این بلبل نالان که همه عمر غزل
میگفت و نشد غزل خوان کسی

@@@@@@@
یک درخت میتواند شروع یک جنگل باشدیک شمع می تواند پایان تاریکی باشدیک واژه میتواند بیانگر یک هدف باشدامروز می تواند ان “یک” باشد صبح روز شنبه آغاز گر یک روز و هفته خوب برای شما و خانواده محترم باشد
الهی امین
محمود فتحی 19 آذر 1402 20:26

سلام جناب آریا عالی بود گرامی درود برشما