بدمستی چشمان تو من را نگران کرد
خون از همه جا سوی دل پیر و جوان کرد
تب نیست، که من دارم،از این فاصله بنگر
سوزی که نگاه تو، بر این سوخته جان کرد
آن آتش نابی که گذر کرد ز جامت
زیر و زِبَر محفل ما، در ...

با قاصدک از حوصله ی باد مگویید
از محکمی لحظه ی فریاد مگویید
در جاده ی زندگی تب زده ی ما
گفتند،شما گفته‌ ی مازاد مگویید
ما ناشنواییم و کمی گنگ ،شما هم
با ناشنوا قصه ی ارشاد مگویید
تحریک شدیم از ن...

اعدامی شبهای پر از کینه منم من
سرگشته ی ویرانی دیرینه منم من
ای آن گل رعنای نماینده ی الطاف
آن خار پریشان سر چینه منم من
آنتیک نفیسی وسط موزه ی زیبا
کرباس پلاسیده ی گنجینه منم من
روشنگر شبها شده ای ...

هر روزه ی این خانه بود روز نفس‌ گیر
بر گُرده کشاند دل ما را ته زنجیر
تا ناله ز باریکه ی حلقوم پرانم
بر پوزه بَرَد حنجره را،پنجه ی شمشیر
این کشتن و این کشته شدن گشته مداوم
این واژه ی دینداری و این مرگ...

ثبت‌ شد،با سند برابر شد
حضرت شیخ، صاحب خر شد
مرحله به مرحله اینجا
پشت ما اسیر خنجر شد
رهزن جیب بر به ماهی چند
درس طلاب خواند و داور شد
کودکی با اشارت زاهد
سرور و امیر لشکر شد
عده‌ای خاکبوسِ درگاهی
خ...