این روزها کار جهان بسیار دلگیر است
خورشید می تابد ولی با غصه درگیر است
شهری دچار کینه و شهری پر از نفرت
آماج قلب کودکان و مادران تیر است
چیزی ندارد جز تعصب راه در ایمان
فریادمان در انتها، فریاد ت...

عجیب و سخت، دلم اینجا، ترانه می خواهد
ندای گرم و شبِ عاشقانه می خواهد
نداده فرصت خوبی، بدست قلب من
که تشنه ی لطف است و آب و دانه می خواهد
گرفته بغض غریبی،گلوی صبرم را
وَ می شکند، فرصت و بهانه می خو...

نمیدانم چرا اینجا همه گشتیم زار تو
هزاران سوز سرما شد فراتر از بهار تو
دل ما پاک بود اما، سیه اهریمنی آمد
وَ شد از اینهمه خوبی،فقط مردن شعار تو
ته گِل گشته آباد از،اگر گُلهای نورسته
به پا هرجای این ...

هرکجا سر می زنم ردّ تو می‌آید به‌ چشم
ناله ها و سوز الحمد تو می آید به چشم
در میان تخته ی عشق من و احساس تو
بازی پیچیده ی نرد تو می آید به چشم
داستان های زیادی خوانده‌ام اما فقط
قصه ی آزار ممتد تو...

تارم شکسته شد از زخمه ی شدید
لرزیدم از صدای شکستن مثال بید
در انتظار ساحت روی سپید صبح
بودم که از نفس‌ آسمان دمید
از شام تا نفس روشن پگاه
آمد هزار قصه ی ناگفتنی پدید
آواز ساز مرا زخمه ای گسست
خون تن...