جنگ نفس گیری است بر سر دیوار ها
عرض شعار شب و رخصت انکار ها
با همه ناباوری خوب تلف می شود
زوزه ی بد هیبت و ناله ی کفتارها
ریخته صد جان و دل پای دل زخمی و
بر سر دیوار شد مرحمت خارها
نقش خود واقعه می چ...

حالا که شده دوره ی خون بازی این دل
حالا که تپانده شد دهانم به ته گل
در کوچه دگر هیچ کسی نغمه ندارد
حالا که غرابت شده احیای سلاسل
درمورد ما رونق و آواز، خزان شد
این کوچه خلل دیده زملای محافل
اندازه اگ...

شعله های آرزو بر پهنه ی دیوارها
خود نمایی می کند زیر نگاه دارها
بند بند خاطرات و قصه های رفتگان
زیر خطهای سیاهی در تب احضار ها
لخته‌های آتش و مردان خاکستر نشین
در کنار انجمن‌های تن و اطوارها
حس سنگین...

شهریوری بر آمد
از پهنه‌های میعاد
بعد از افول گرما
بعد از سقوط مرداد

دیگر در انتظار است
دیوار کوچه‌ ی ما
تا شعر شاعری را
از بر کند چو فریاد



د آریا ۴ شهریور ۴۰۲...

حوصله ای نیست تلافی کنم
شکوه به اندازه ی کافی کنم
پیش عزیزان دل نازنین
گریه کنم ،فلسفه بافی کنم
فتنه و افسانه نشد باورم
گوش به افراد خرافی کنم
حاجی عشق تو شوم مدتی
دور دل خسته طوافی کنم
وارد قلبت شدم،...