مکن یا رب که من روزی ز جانانم جدا افتم
نمی دانم،نمی دانم که بی او من کجا افتم؟

به جز او من ندارم کس،به جز من او که دارد کس
که می ترسم رَوَد روزی ز یارم من جدا افتم

اگر روزی نبینم رویِ ماهش را معا...

الا ای باد خوش بوی بهاری
تو اکنون با دلم تو در چه کاری

گلی خوش بو ز بادت بر دلم نه
که در یادت شدم من روزگاری

چو روزم را گرفتی من شب آیم
که اشکم باشد از اندوه جاری

تو ای یار روانم در کجایی ؟
الا...

روح من از رفتنت خود را که حلق آویز کرد
حلق خود را از نبودت ،بی وفا،او ریز کرد

یار من از من جدا شد رفت در دامان کس
با رقیبم شعرِ ما را بی بها ناچیز کرد
من به او گفتم که تنهایم ندارم جز تو کس
بی وفا،ا...

می کنم از سینه بیرون این دِلِ غم دیده را
تا بجویم من دوباره بوی آن ارکیده را

خوش به حالت ای رقیبم، آن من زانِ تو شد
دیدنت با این رقیب ،می چکاند دیده را

آنی،دانیال گودرزی...

من چرا بر چهره ات هر روز دقت می کنم
تا شوم سیراب رویت،چونکه ترکت می کنم

همچنان هرگز نماند برگِ رنگین بر درخت
گر تو آنی را نخواهی رفع زحمت می کنم

بین که روزی می روم در کاروانِ ساربان
رویِ دوشِ این و...