سعدیا دیگر بنی آدم برادر نیستند

جملگی اعضای یک اندام و پیکر نیستند

عضوهای بیشماری را به درد آورده چرخ

عضوهای دیگر اما یار و یاورنیستند

کودک چشم آبی غرب و سی چشم عرب

در نگاه غربیان با هم برابر...

من شنیدم که شما فصل بهاری آقا

به دل خسته ی ما صبر و قراری آقا

عمر امسال گذشت و خبری از تو نشد

هوس آمدن این جمعه نداری آقا؟

در هیاهوی شب عید، تو را گم کردیم

غافل از اینکه شما اصل بهاری آقا

راستی ...

من شعر شوم خود را به بلندای نگاهت برسانم


پرواز  کنم  سوی  دو ابروی کمانت برسانم


من  ابر  شوم  قطره ا ی  از  عشق خودم را...


با  باد  بهاری  به دو چشمان سیاهت برسانم


دلتنگ  شدم ،  باد  شوم  سوی...

من تا بشنیدم که تو با ابر بهاری


خود را برسانیدم و از ابر چکیدم


من قطره شدم امده ام بهرنگاهت


اما دگری را به تماشای تو دیدم...


من رفته ام از روح و روان تا ابد اما


خود ر...

من شوم باران ببارم بر سرت...

تو کنی اخم ، بگردانی سرت...

من شوم خاک بیایم بر درت...

تو کنی کج راهو شرمی دربرت

چشم می چرخانم ببینم من تو را

من شدم دلتنگ من خواهم تو را

تو کنی پنهان خودت را از نظ...