یلدای من یعنی تباهی بعد ویرانی
سگ لرزه های کودکان کار ایرانی

یلدای من یعنی تزلزل در ستون دین
بخت سیاه دختر....خوب خیابانی

یلدای من یعنی که کرمانشاه می خواند
اسم مرا در کوچه های سردِبارانی
...

جامانده ام در ازدحام تنگ زالوها
در منطق کم نور و بی رحم ترازوها

دارد مدارا می کند با زندگی جانم
شایدبه امید محال نوش داروها

دنیای من یک چهره ی مغموم وافسرده است
زندانی ام کرده میان چین ا...

هی پا درون کفش تنگ باورم می کرد
فکر دوباره دیدنش را در سرم میکرد

پس کوچه های زرد باران خورده ی پاییز
شوق سفر ،شوق سفر دربه درم میکرد

تا زیر چشمی برق چشمان مرا می دید
می رفت و دوری را عذاب د...

(قفل دهن لق)

ببند دست پراز زخم نیمه جانم را
بزن به جام پراز غصه استکانم را

بیا به جرم گناهی که مرتکب نشدم
ببُر دوباره بُبر سرخی زبانم را

صدای بغض سکوتم دلیل خوبی نیست
هزار قفل دهن لق بزن...

سار روی شانه های راش تنها مانده است
سایه ی یک زن کنار پنجره جا مانده است

فصل فصلِ کوچ عاشق پیشه های بی وفاست
کوچه در ناباوری محو تماشا مانده است

غربت از دیواره ی پرچین ها بالا زده
باغ در کا...