گشت نامحسوس
خانمی راگفت ماموری چه غوغا کرده ای
فتنه ها با بودنت درشهربرپا کرده ای
روسری گل دار ورنگ پیرهن مطلوب نیست
سرمه برچشمت کشیدی چهره زیبا کرده ای
رنگ مانتوصورتی وصورتت سرخابی...
خورشیدمتهم به تاری شده است
مهتاب هم انگشت نگاری شده است
ان دزد شریف با قرار قبلی
هنگام نمازشب فراری شده است
ازدیده اگرکه خون دل می باریم
ازفقرپریم وازتهی سرشاریم
با این همه زخم ودردوسرگردانی
ازدر...
باغ لب
عمریست که در باغ لب از غنچه خبرنیست
جز اه به این باغ تبرخورده نظرنیست
عیدامده ورفته وازکوچه اسفند
برباغ و بهاران مرا راه گذر نیست
با عشق توافروخته شد شمع وجودم
پایان ش...
دلخوشی ها را چه بیرحمانه اتش می زنند
شمع ها را کشته وپروانه اتش می زنند
من غزلها گفته ام با زخم بیگانه ولی
خانه با خشنودی‌بیگانه اتش می زنند
ناله مستانه را درهر گلوی خشکانده ان
در...
با هیا هوی نگاهت یاد اهوکرده ام
شعرچشمان تورا با قافیه رو کرده ام
درغمستان غزلها شاعری آواره ام
تا که ازعشقت غزالم باغزل خوکرده ام
شاهدخت و بانوی قصر غزلهایم بیا
امشب از شوقت دلم را اب وجارو کرده...
تبلیغات
