بیابانهای دلتنگی
به دل دارم همیشه حسرت دیدارباران را
بیا پاسخ بده یک شب تمنای بیابان را
دلم تنگ است وبانی ناله هایم کرده ام خلوت
بیا بشنو توازاشعارم اوای نیستان را
مرا یک شب به آغوشت به نوش عشق دعوت کن
تحمل کن کنارت یک شب این اواره مهمان را
رهایم کن که در برگیرم ان گیسوی رویایی
پریشان حال می داند احوال پریشان را
بهاران راتماشایی کنم درباغ چشمانت
ودرمژگان خون ریزت نمای نیزه زاران را
همه گلهای احساسم چه پرپرمی شود بی تو
نکن پژمرده تر بادوری خود این گلستان را
به دنبال توهستم در بیابانهای دلتنگی
سراب الوده می داندحال تشنه کامان را
غریب از بی توبودن ازخود ودنیا گریزان است
مرنجان بیشتراین شاعر از خود گریزان را
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 22 بهمن 1400 00:14
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
اصغر اروجی 22 بهمن 1400 11:55
درود برشما سپاس از نگاه زیبایتان >: