ازدردمردم گفتن اینجا درد سرد دارد
اری خردورزی وآگاهی ضرردارد

شاعرقلم رابرزمین بگذارو ساکت باش
اینجا سرودن ازحقایق ها خطردارد

ازباغ تامی گویم ازدل گریه می جوشد
زیرا که از داغ شقابق هاخبر دارد

اینجا ...

برگوش می پیچد صدای ربنایت
اوای شورانگیز ذکرِباخدایت

اینجا که قّدرت راندانستند استاد
دنیای دیگرمی شود بهتر برایت

امشب تمام سینه ها را غم گرفته
بغض همایون شد شکسته بی صدایت

چشمان خودرا گر به بارا ن...

           هنگامه بدرود

آه از باغ وطن کوچیداما زودبود
این چه وقت رفتن وهنگامه بدرود بود

چامه های دلنشینش رونق اوازه ی
خشک سیم وخشک چوب وعود بود

خسرو آو ازایران بود وبامهر وطن
عاشقانه حضرت عشق انچه ...

دریاچه چشمان تو زیباست  ومواج
من هستم ودریاچه و رقصیدن امواج

 از عشقت تولبریزم  وخالی شدم از خویش
بانیزه مژگان دل من می کنی اماج

ازکوچه تنهایی من هم گذری کن
مارانکن از ساحل چشمان خود اخراج

تا آتش ع...

غزلهای تودانشگاه عشق است
طلوع سبز تودرماه عشق است

دلم ازهرگناهی پاک پاک است
که دردستت شهیدراه عشق است

       

غزلهایت روان وبهترین اند
رباعی های چشمت اتشین اند

دوبیتی های شیرین لبانت
همیشه بردل و...