یا گره از کار من واکن ویا از روسری
طاقت وصبرم سرامد دلربای اذری

تاتبسم میکنی طبعم شکوفا می شود
خنده هایت مظهرشعراست وشاعرپروری

درنگاهت شورشیرازاست وشعرعاشقی
نقش هایت اصفهانی؛ رقص هایت بندری ...

ببگذار که با گریه بگویم سخنم را
دلدادگی وقصه ی عاشق شدنم را

صدبارغزل گفتم ویک بارنخواندی
باهرغزل ازدست توبرسرزدنم را

دل بستم وبشکستم واحساس نکردی
با اتش چشمان تو افروختنم را

پژمرده وافسرده...

غزلهایت روان وبهترین اند
رباعیهای چشمت اتشین اند

دوبیتی های شیرین لبانت
همیشه بردل وجان می نشینند



سرودم از سمرقندلبانت
به شیرینی تاجیک زبانت

دران شب که اسیرم کرده بودند
کمانداران شهر...

زندگی بی تو پراز رنج وعذاب است مرو
دلم از رفتن تودرتب وتاب است مرو
تا که تو می روی از غصه به هم می ریزم
بغض در حنجره ودیده پراب است مرو
مثل گیسوی تووخلق رضاخانی من
شهراشفته ی از کشف حجاب است م...

تواز هرغزالی دلاراتری
توازماه وخورشیدزیباتری

به خط چلیمای چشمان تو
نوشتم که از عشق والاتری

چه رازیست با تاک ولبهای تو
که از هرشرابی توگیراتری

من از بی تو بودن توانم شکست
تواز هرصبوری شکیب...