از قضاوتهای بیجا از زمان رنجیده ایم

از تمام رعدهای آسمان رنجیده ایم

در مسیرِ زندگانی ،پر تلاطم بی فراز
.
از فرود،از غربتِ رنگین کمان رنجیده ایم

داغی از زخم ثریا رویِ دلها مانده است

از هجومِ...

مرا به وسعت اندیشه زیر خاک کنید
وَ نامِ نیک مرا از زمانه پاک کنید
دوباره شعر بلندم به رودها جاریست
تمام دردِ من امروز کوچه بازاریست
خمیده قامت سروی که رنجِ دوران دید
خیالِ عاشق ما رنگ و بوی ای...

کشتند زندگی را وقتی که خسته بودیم

در جستجوی ایمان هِی دلشکسته بودیم

وقتی که مست باشی دنیا بکام باشد

ساقی که داد مِی را کنجی نشسته بودیم

در دین ما نمازی جز معرفت نباشد ...

در راه با وفایان دُرّی...

وقتی گدازه های جهانم جهنم است
جایی که کفر واژه ی اندوه و ماتم است

وقتی تمام حرفِ مرا ننگ کرده اید
وقتی به هر سخنی جنگ کرده اید

دیگر من آن منِ دیوانه نیستم
دیگر من آن منِ بازیچه نیستم

وقتی نشا...

به شرط عشق بیا اندکی هویدا باش

بخندو یک نگهی میهمان یلدا باش

بدان که سردی ایّام میرود جانا ...

گذر کن از شبِ یلدا و فکر فردا باش

مرا صدای تو همواره میکند بیدار

بیا به شرطِ محبت شکیب و شیدا باش
...