تــن و کـالـبــدم را عـمـیـقـاً شـکافــتـم
کـسـی جـز خـودم را درونـم نـیـافـتـم
نه گامی گذاشتنـد نه پایی دوانـدنـد ..
به سویم ؛ ولی من به هر سو شتافتـم
ز مـن روی بِـگَـردانْـد ؛ اگـر آشـنـایـی !
مـنـم آن غـریبـه ؛ بر او ، روی نـتافتـم
از این سر بلنـد است و زان سربلنـدم :
کـه نـزد حـقـیـقـت ؛ دروغـی نـبـافـتـم
نه فردو نهشخصی؛ شبیهبودبهحرفش
گـزافــه سُــرایـی ؛ از آنـهـا شِـنـافـتـم !
چـو جـوجـه عـقابـی به شـوق پـریـدن
به یک لحظه خیزش ؛ هزاربار وراُفـتم
مـن از تــارِ بـغـرنــج و پــودِ مــرارت :
چهسخت ، رختِبخترا فقیرانه بافتم
رُخِ خـودسـتـایـان نـگـه کـردم و جـز ..
نـقـابِ " غـرور و مَــنــیَّــت " نـیـافـتـم
مرارت
یزدان_ماماهانی
سـرایـش۲۳_۵_۱۴۰۲
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 23 امرداد 1402 18:59
درود بر شما
سروش اسکندری 24 امرداد 1402 08:00
بسیار زیبا بود..درود بر شما،شاعر بمانید
قاسم لبیکی 25 امرداد 1402 14:23
درود فراوان
زیبا بود
و
شیوا
پدرش آموز
مانا باشید
شیما رحمانی 07 شهریور 1402 12:20
درود بر شما . شعر با دغدغه اجتماعی عالی????????????????
یزدان ماماهانی 08 شهریور 1402 08:15
سپاس از مهرتان مهربانوی
زیبا نگار ????