شهرتنهایی
شبی با یاد آن مستانه های شهر تنهایی
دلم بنشست بر ویرانه های شهر تنهایی
قلم برصفحه نقش شبنمی بر سنگ می انگاشت
خیالم می سرود افسانه های شهر تنهایی
نسیم وصل یاران غصه ها از خاطرم میراند
چو دستی مهربان برشانه های شهر تنهایی
هزاران شمع خاکستر شدند ، اما ندانستند
بهای شمع را پروانه های شهر تنهایی
زغمهای زمان آسوده بگذشتند بی اشکی
قفس بر دست آن دیوانه های شهر تنهایی
و رقصیدند در میخانه های کوی یکرنگی
چونوشیدند از این پیمانه های شهر تنهایی
31فروردین 78
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 18 خرداد 1399 21:09
درود بزرگوار ا
محمود گندم کار 29 خرداد 1399 14:30
سلام عرض ادب .سپاس فراوان
عباس ذوالفقاری 19 خرداد 1399 21:23
سلام بیت چهار و اخر عالی و در کل ارتباط شعر خوب ...افرین
محمود گندم کار 29 خرداد 1399 14:31
تشکر از لطف و محبت شما...سپاسگزارم