یه سرباز عاشق،یه غمگین یه خسته
چه روزای تلخی، تو برجک نشسته
یه بغض تو گلوشه،غمش رو به رو شه
میخواد زندگیشم ، زودتر تموم شه
به جرم جوانی داره میره خدمت
نشسته تو قلبش بازم تیر خدمت
چه روزای سختی توی پادگانه
براش مرگ رویاش چقد همزمانه
شبا توی اغوش غم ها میخوابه
چقد حالِ دنیای سرباز خرابه
این دنیای رنگی ، براش تیره تاره
و بارون چشماش داره باز میباره
محاله تو این درد اون طاقت بیاره
برا مرخصی هم که چشم انتظاره
یه سرباز که عشقش اونو جا میزاره
محاله ببینه اونو باز دوباره
یه سرباز عاشق، روی خط دستاش
نوشت دوست دارم تو مرگ نفس هاش
دلش خیلی خونه با اینکه جووونه
ولی پیر شد و رفت داره غم میخونه
خزونه دو چشماش دلش بی بهاره
فقط مادرِ اون اونو دوسش دداره
یه سرباز یه عاشق یه تنهای مجنون
یه شیدای غمگین یه مرد پریشون
یه بغض تو گلوشه،غمش روی دوشه
با این لشکر درد چطور رو به رو شه
دلش خیلی خونه با اینکه جوونه
ولی پیر شد و رفت داره غم میخونه
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 29 شهریور 1402 19:58
.مانا باشید و شاعر
امیرحسین شاه علی 29 شهریور 1402 22:53
عمو عالی بود
سروش اسکندری 31 شهریور 1402 23:10
درودها بر شما ... جناب اسکانی عزیز
بسیار لذت بردم از شعر شما
توانا و شاعر بمانید