می خروشد از در و دیوار
ترکشِ ساکتِ تهاجم تو
خاورِ میانه ، چشم من ست
قصهٔ قایق و تلاطمِ تو
می نشینم که خوب فکر کنم
که کجا دیده ام طلوعت را
می رسم تا حدودِ نورِ بزرگ
می خورم ترکشِ ظهورت را
لایه لایه در تفاسیرم
می رسم باز به اسراری
می کشم نقش با خیالِ رخ ات
می شوم گیج ، به افکاری
واژه ها را ردیف می چینم
چشم بندی به چشمِ ساکت شان
ماشه را می کشم به خشمی گنگ
می کنم از شعار ، راحت شان
می کنم چاق ، پیپ ام را
می رسم تا نواحیِ تردید
واژه هایی عزیز بی کفن اند
واژه ها ! چرا گُم ام کردید؟
بی تو من باز بی سرانجام ام
سرنوشتی شبیهِ صیدِ صلیب
سرنوشتی عجیب بی تحلیل
بی گمان و خیال و خواب و نهیب
#عیسی_اسدی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 29 آذر 1399 08:17
عیسی اسدی 29 آذر 1399 10:34
کاویان هایل مقدم 29 آذر 1399 14:55
روان، سلیس و بر دل نشین
عیسی اسدی 29 آذر 1399 19:40
محبت دارید
امیرعباس معینی 30 آذر 1399 08:19
درود بر شما استاد اسدی بزرگوار
در پناه " اللّه آن یگانه ستوده مقدس ترین"
عیسی اسدی 02 دی 1399 13:00
درود بر شما دوست محترم
پاینده باشید