تو ای غزال غزلهای غمزده ، بی تاب
تو ای شکوه سپید تراوشِ مهتاب
عجیب نیست که ' تنها ' ، شبانه می گردی
در آستانِ دو چشمی به عمقِ یک سرداب ؟
شبی بیا مهار کن تلاشِِ چشمم را
بیا ببار بر خاطراتِ یک بی خواب
تو را اگر چه ندارم به حجم این آغوش
خیالِ محشرت اما گلی ست در مرداب
تو در خیالِ خیالی ، تو روح ، در روحی
چرا چرا به نگاهم نمی شوی یک قاب؟
سکوت می کنی و بر زبانِ من شعری
ترانه می شود از رهگذار این خوناب
از این قمار می ترسم که روحِ این کلمات
به ریشه ها نرسیده بپژمرد بی آب
تو سبزی و چه شبیهی به کاج و راج و بلوط
در انزوای بهارم شکفته ای ، ای ناب
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 06 دی 1399 05:40
درود بزرگوار ا
عیسی اسدی 06 دی 1399 15:33
درود بر شما
کاویان هایل مقدم 06 دی 1399 13:57
عیسی اسدی 06 دی 1399 15:33
محبت دارید