می روم تا تجسم باران
با خیال تو سخت ، در آغوش
می برم خاطرات عشقت را
با دو بال نشان شده بر دوش
می وزی بر من و نفسهایم
مثل عطر دو کاج پی در پی
مثل خواب اقاقیا در شب
مثل یلدا در ابتدای دی
می روم تا شکوه یک پاییز
در خیال مشجر یک برگ
می شناسی مرا تو ای اندوه
می تراشی مرا شبیه مرگ
می خزم در خیال یک پیچک
لحظه هر عبور از دیوار
می پرم با خیال پروانه
در حوالی شمع ، در یک غار
می شناسی مرا تو ای باران
نشئه نور و صوت و غوغایم
تشنه رعد نور بارانم
عاشق موج ، محو دریایم
چشم من ، عاشق هجومت شد
در شبی نا امید ، بی همراه
رعد عاشق ، ترانه ای می خواند
می رسید امتداد من تا ماه
می شنید عاشقی سکوتم را
می خرید آن عزیز ، شعرم را
می گرفت ساز عاشقی در شب
لحجه های غلیظ شعرم را
می وزی بر من و غزلهایم
مثل لطف دو شعر پی در پی
مثل اندیشه گریز از خویش
مثل یلدا در انزوای دی
عیسی اسدی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 18 دی 1399 22:41
.مانا باشید و شاعر
عیسی اسدی 20 دی 1399 11:24
درود بر شما همچنین
کاویان هایل مقدم 20 دی 1399 09:12
با احساس و شاعرانه و دلنواز
عیسی اسدی 20 دی 1399 11:24
بزرگوارید