باز باران با ترانه میزند بر بام خانه
می کند ناز و کرشمه از برای یارِ خانه
می برد از من خبرها، سوی یارم بی بهانه
تا که اشک شوق چشم یار را بیند به خانه
می کند با او به نجوا چون سخنها عارفانه
می برد غم های او را از برش دور، ز خانه
تا که آرامش کند بهر قدمها، عاشقانه
می زند باران پشت پنجره هر دم به خانه
می شود یاد آور دوران دورِ، این زمانه
خاطرات تلخ و شیرین در خیابان یا که خانه
با صدای نرم و آرام، یا که محکم صادقانه
باز باران با ترانه می زند بر بام خانه
این چنین گوید به دلدار با صدایی دلبرانه
هست یارت منتظر، در این زمان گویی به خانه
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 08 دی 1399 22:44
سلام ودرود
کیوان هایلی 09 دی 1399 00:02
درودها بر شما
سپاسگزار مهرتان
کاویان هایل مقدم 09 دی 1399 12:28
چه نیکو ترکیبی از لطافت باران و خاطرات شیرین عاشقانه
دستمریزاد
کیوان هایلی 09 دی 1399 12:41
درودهای بیکران بر شما استاد
سپاسگزار مهرتان
محمد رضا درویش زاده 11 دی 1399 08:05
هزاران درود
کیوان هایلی 11 دی 1399 08:30
درودها بر شما بزرگوار
سپاسگزار مهرتان