درودها!
ای یار! ژستِ شادیِ ما را تو رنج بین!
⚘⚘⚘
یار ربوده از دلم، صبر و قرار و اختیار
از غمِ او نگاهِ من، گشته چو ابرِ نوبهار
هست به باغِ زندگی، نازگُلی بدونِ خار
قامتِ بی بدیلِ او، حسرتِ سروِ با وقار
"سلسله ایست موی او، حلقۀ دامِ زرنگار!"
ریخته روی شانهاش، خرمنِ آن، چو آبشار
باد که می وزد بر آن طرّۀ تابدارِ یار*
کشفِ حجاب می کند با حرکاتِ تابدار
خانمِ شهرزادِ من، دخترِ شاهِ تاجدار
خواندنِ سِفْرِ عشقِ او، هست همیشه برقرار
گلشنِ چشمِ سبزِ او، جلوۀ فصلِ نوبهار
مست و خرابِ عشقِ او، هست همیشه هوشیار
چهرهء ماه میشود، روشن از او به شامِ تار
آینهدارِ روی او، گُل به کمالِ افتخار
وام گرفته از لبش، سرخیِ دانۀ انار
در دهنش به خط شده، رشتۀ دُرّ شاهوار
سرخیِ سیبِ گونه اش، علّتِ نغمۀ هَزار
تا به هوای دل دهد، عطرِ امید انتشار
بر تب و تابِ عاشقی، اوست که داده اعتبار
مُلکِ خرابِ سینه را، اوست همیشه شهریار
کرد پر از خُمار چون، جامِ دو چشمِ مِیگسار،
گفت خداوند به خود: خلقتِ اوست شاهکار!
با مژه می زند به دل، تیرِ نگاه بیشمار
یا به کمانِ ابروان، با حَمَلاتِ مرگبار
خندۀ جانفزای او، زمزمه های جویبار
چشمکِ او نشانی از، نازِ نهان و آشکار
ماهِ خیالِ او دهد، روشنیَم به شامِ تار
عمر گذشت و بودهام، در غمِ او به حالِ زار
حیف نبوده بر دلش، نالهء من اثرگذار
تا ضربانِ دل رسد، باز به حدِّ انفجار!
هست شکسته جامِ دل، بر غمِ هجرِ او دچار
حاویِ شوکرانِ غم، جای شرابِ خوشگوار
قامتِ دالِ من شده، چون خَمِ موی آن نگار
تا به قلم بیان کنم، قصّۀ خود به اختصار
خانۀ قلبِ سنگِ او، شد به رقیب واگذار
من چه کنم که دل نشد، با غمِ یار سازگار؟
بود مرا زمانه ای، گردشِ عشق بر مدار
مانده از آن عشق فقط، خاطره های سوگوار
هست به مُلکِ سینهام، لشکرِ غم طلایه دار
خوار ببیندم مگر، یا که به حالِ احتضار
نیست دمی به فکرِ من، گشته دلم چو شوره زار
گر چه به پای او کُنم، تحفۀ جان و سر نثار
لوحِ دلم شکست و شد، از تبِ جور، خدشهدار
بلکه خراب تر شوَم، باز به دستِ روزگار!
گر چه به راهِ دوستی، نیست کسی گناهکار
باز به جرمِ آن شود، عاشقِ خسته سنگسار!
عشق شرارِ خواستن، هست و شنای بی گدار
در دلِ باتلاقِ غم، با اثراتِ ناگوار!
دردِ فراق می کَشد، آن که فقط دهد شعار
آخرِ کار می شود، نزدِ نگار شرمسار!
طعمِ وصال می چشد، بلبلِ مست و بردبار
گُل به بغل بگیردش، در دلِ سبزِ سبزه زار
ساقی اگر که با منی، باده ای از وفا بیار
چیست مگر به جز وفا، ضامنِ عشقِ پایدار؟
منتظرم مگر ببینم به سرآید انتظار
گر به سرآید انتظارم به دلم رسد قرار!
کاش شود که شهریاری بشوم به شهرِ یار
کاش کنارِ او کنم، مجلسِ عیش برگزار
بعد که شد به وصلِ او، لشگرِ غصّه تار و مار
فاش بگویمش تویی، دامیِ عرصهء شکار!
کشورِ عشق را تویی، یکّه سوارِ کامکار
شاه و وزیر و مابقی، پیشِ تو اَند جیره خوار!
بعد بتازد اینچنین، توسنِ شعر راهوار
بر صفحاتِ دفترم، نیک و متین و بی مهار!
تا قلمم سرود این، شعر قشنگ و مایه دار
حاصلِ کارِ آن شده، این سخنانِ ماندگار!
#محمدعلی_سلیمانی_مقدم ۲۸-۱۱-۱۳۹۹ کرج ۰۳:۰۱ بامداد
⚘⚘⚘
تعداد آرا : 7 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 13
امیر عاجلو 29 بهمن 1399 08:40
درود بر شما
محمدعلی سلیمانی مقدم 29 بهمن 1399 11:19
درود و عرض ادب
بهنام حیدری فخر 29 بهمن 1399 10:40
سلام و درود و ارادت خدمت شما استاد ارجمند جناب سلیمانی مقدم
عرض تبریک به خاطر سرایش این اثر بسیار فاخر و ظریف و دلنشین
پاسخی به منتقدان که میفرمودند با ترنج نمیتوان به تعداد ابیات بالا رسید
که با مهارت تمام از پس این کار سخت برآمدید،فقط در یک بیت
به گمانم سهوالقلمی رخ داده (منتظرم مگر ببینم به سرآید انتظار
گر به سرآید انتظارم به دلم رسد قرار) که هر زمان توانستید به زیبایی
آن بی افزایید،در پایان مفتخرم که قالب شعر ترنج را برگزدید
مانا و پایدار و سرفراز باشید گرامی
باغ اشعارتان پرفروغ و گل فشان باد
محمدعلی سلیمانی مقدم 29 بهمن 1399 11:21
درود و عرض ادب دوست ادیب و ارجمندم
سپاس که به مهر خواندید سیاه مشق بنده را
خوشحالم که مورد توجه شما قرار گرفته است.
⚘
در مورد بیتی که میفرمایید، اگر بر اساس قوانین عروضی آن را به شکل زیر "تقطیع" کرده و بخوانیم، ایرادی از نظر وزن نخواهد داشت.
مُن تَ ظِ رَم // مَ گَر بِ بی // نَم بِ سَ را // یَ دِن تِ ظار//
⚘
گَر بِ سَ را // یَ دِن تِ ظا // رَم بِ دِ لَم // رَ سَد قَ رار//
⚘
که همان وزن
مُفتَعِلُن مَفاعِلُن مُفتَعِلُن مَفاعِلُن
خواهد شد.
⚘
ولی اگر ذهنم یاری کرد، سعی میکنم از واژههایی استفاده کنم که (هرکدام از آنها) در یک رکن از این وزن قرار بگیرند و شیواتر خوانده شود.
باز هم سپاس از عنایت شما
محمدعلی سلیمانی مقدم 29 بهمن 1399 11:54
درودی دوباره
برای بیتی که اشاره فرمودید، این به ذهنم رسید:
زار و غمین نشستهام، در رهِ او به انتظار
تا که مگر بیاید و، بر دلِ من شود قرار
امیدوارم مورد قبول طبعتان واقع شود
بهنام حیدری فخر 29 بهمن 1399 14:06
با عرض ارادتی مجدد خدمت شما جناب سلیمانی مقدم
زیبا بود و زیبا تر هم شد،در واقع گاهی اوقات همه چیز درست
صامت و مصوت ها سر جا ،در وزن عروضی و هم در تقطیع هجا
و تعداد هجا شماری هم به زیبایی سروده میشود فقط بعضی اوقات
ریتم و آهنگ درونی به دلیل پیوستگی واژه ها، کمی با جابجایی کلام
خوش فرم تر میشود، قصد بنده تنها این بود که این سروده فاخر و ارزشمند
همانطور یک دست خوش ریتم و روان بماند
که با توانایی بالایی که در قلم شما بود و هست زیبا و تاثیرگذار تر شد
موفق و پیروز و کامیاب باشید گرامی
محمدعلی سلیمانی مقدم 29 بهمن 1399 15:51
با درودی دیگر خدمت دوست ادیب و فرزانهام
کاملا درست میفرمایید.
مجددا از راهنمایی شما سپاسگزاری میکنم.
به هر حال، هر آنچه بنده مینویسم، تراوشات ذهن خستهء کسیست که از روی بیکاری و برای دل خود مینویسد. و قطعا نیازمند کمک و راهنمایی همهء خوبانی هستم که دستی بر مجمرِ شعر فاخر ایران عزیز، دارند.
شاد باشید و بهروز
⚘⚘⚘
مسعود مدهوش 29 بهمن 1399 10:47
درود بر شما جناب استاد سلیمانی مقدم
ترنجی زیبا و بلند و فاخر سروده اید دستمریزاد خوش نقش و دلکش
وقتی صاحب قالب ترنج جناب استاد حیدری فخر انقدر خوشحال میشوند کاری بس زیبا و ارزشمندی ارائه فرمودید گرانقدر
قلمتان همیشه مانا تنتان سالم
محمدعلی سلیمانی مقدم 29 بهمن 1399 11:22
درود و عرض ادب دوست فرهیخته و ادیبم
سپاسگزار لطف و نظر پر مهر شما هستم
مهربانانه خواندید، مشق شعر بنده را
روزبه آریا 29 بهمن 1399 10:56
درود بر شما استاد
بسیار زیباست
محمدعلی سلیمانی مقدم 29 بهمن 1399 11:24
درود و عرض ادب، دوست ادیبم
زیبا خواندید، به مهر
بنده "شاگرد" کوچکی در دبستان ادب، بیش نیستم.
پاینده باشید.
رضا زمانیان قوژدی 29 بهمن 1399 13:02
سلام استاد سلیمانی عزیز
زیبا و دلنشین و قرص و محکم سرودید.
لذت بردم و آموختم.
ماندگار باشید
محمدعلی سلیمانی مقدم 29 بهمن 1399 15:52
درود بر دوست ادیب و فرهیخته
سپاس که با نگاه مشفقانه خواندید.
پاینده باشید
⚘⚘⚘