برای سوگواری با دل من
نمی آید کسی در منزل من
نمی گردد دگر پروانه گرد
چراغ نیم سوز محفل من
مسیر زندگی دیگر ندارد
به روی نقشه راهی از پل من
کسی هرگز نمی پرسد چه آمد
به روز دشت شاداب گل من
چرا شد چون بیابانی پر ازخار
چه برقی زد میان حاصل من
هدف من بودم و تیر آمد ازغیب
به هم زد مثل طوفان ساحل من
نمانده جز خیال و خاطراتی
از ایام نشاط کامل من
درون بطن دنیا خون سردیست
که قاطی کرده با آب وگل من
دوتایی خانه باقی مانده تا مرگ
بچیند خانه های پازل من
به دریای زمان می بینم ازدور
که می آید نهنگ قاتل من
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 21 آذر 1400 15:59
.مانا باشید و شاعر
علی معصومی 21 آذر 1400 16:46
محسن جوزچی 21 آذر 1400 23:43
امیر وحدتی 22 آذر 1400 01:44
عمرتان پر برکت و مانا استاد قادری.????????????