این که با خود می بری ته مانده ی جان من است
زشت و زیبا تلخ و شیرین کامل ازآن من است
این که دنبال تو نومیدانه هرسو می دود
گربه ی بیچاره ی غمگین چشمان من است
خانه ای درخور برایت ساختم اما چه حیف
رفتی و این خانه اکنون حکم زندان من است
ساختم با ترشروییهای تو شاید شبی
من ببینم عطر موهای تو مهمان من است
سنگ ها انداختی در آب چشمم بارها
تا ببینی موج اشکی را که تاوان من است
پرت کرد ی از سکوی زندگی آخر چرا
حلقه پیوند عشقی را که بنیان من است
آن چه باقیمانده از طوفان عشقت در دلم
تکه ای بر خاک سرد از قلب ویران من است
با تلسکوپ هم نشد پیدا کنم جای تو را
این یکی سلطان غمهای فراوان من است
خواستی تا من دل از عشق تو بردارم ولی
این دل دیوانه کی در قید فرمان من است
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 1
سعید نادمی 09 خرداد 1401 13:53
درود بر شما استاد گرامی .... عالی بود
جسارتا چون جنابعالی لطف داشته اید و برای شعرم نقد خوبی نوشته بودید، نکاتی را هم بنده حقیر به نظرم رسید که خدمتتون عرض میکنم :
بیت 1- این که با خود می بری ... یا : آنکه با خود میبری
2-این که دنبال تو نومیدانه هرسو می دود ؟ ... گربه داره فقط به دنبال و سوی او میرود ... نه جهات دیگر.. هرسو بشه =سویت
چشمان من است ... قافیه "چشمان" اشتباهه ... ان جمعه
3 - در خور ... با توجه به کلمات دیگر این شعر مثل تلسکوپ و ... خیلی قدیمی تر نیست ؟
4- من ببینم .... من اضافه هست
5- این بیت مشکل خاصی نداره
6- پرت کرد ی از سکوی زندگی ... مثلا اگه باشه بجای سکوی=قطار
7-آن چه باقیمانده از طوفان عشقت در دلم
تکه ای بر خاک سرد از قلب ویران من است ... بالاخره این تکه قلب در دل مانده یا روی خاک سرد افتاده ؟!
8-با تلسکوپ هم نشد پیدا کنم جای تو را
این یکی سلطان غمهای فراوان من است ... الان سلطان غمها " جای تو " هست عایا ؟
9-خواستی تا من دل از عشق تو بردارم ولی ... باز هم " من " اضافه و حشو است ...
ببخشید و موفق باشید قربان