انگیزه های ماندن من ، اندیشه های رفتن تو
اندوخته های نیت من ، آموخته های طینت تو
آهنگِ سازِ غریب من ، آوازهای فریب تو
رمز و رموز سینۀ من ، رنگ و لعاب کینۀ تو
با هم هم آوا گشته اند
تا قلب ما را بشکنند
روح اسیر ودرد من، چشمان سبز و سرد تو
ذهن شلوغ شهرِ من ، نیش زبان و قهرِ تو
خونابه های زخم من ، پس لرزه های اخم تو
رؤیای کال و خیس من ، حال بد و تلبیس تو
سنگ قساوت می زنند
تا قلب ما را بشکنند
من و تویی های تهی ، ته مانده های ابلهی
دیوغرور وخود زنی ، دیوار بغض آهنی
این زندگی این خستگی ، دنیایی از دلبستگی
این غفلت ازعمرعزیز، درچنگ افکار مریض
احساس ما را می درند
تا قلب ما را بشکنند
با یک تن لرزان و زار، آونگ عمر وانتظار
درپیچ اوهامی عجیب ، درگیربا حسی غریب
درزیردیواری سترگ ، دربطن آواری بزرگ
مائیم و بغضی در نفس ، درقیدِ زنجیر و قفس
تا دسته ای پیدا شوند
دیوار ما را بشکنند
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 02 اردیبهشت 1400 10:50
درود بر شما