خسته ام از لجاجتِ سرما
از اطوارِ طلبکارانۀ پاییز
از نیش های بی پایانِ زمستان
سخت خسته و دلسردم
دلم بهار می خواهد
سبز و پربار
با هزاران گل
درمیقاتِ عشق احرام بسته ام
عازم تابستانم
آهسته و پیوسته
می خواهم آفتاب را طواف کنم
به کرامتش دل بسته ام
به سخاوتش امیدوارم
مهرش منصفانه تقسیم می شود
و نورش بر نیازمندان بیشتر می تابد
دلم سکوت می خواهد
سکوتِ محض درنیمه های شب
در محضرِ ماهتاب
از ابرِ نداشته هایم آرامش می بارد
و داشته هایم را
دوست داشتنی تر می کند
از وزوزهای سیاه
و صداهای خاکستری
لبریز گشته ام
آب و رنگ جهان می خواهم
نقشِ رنگین کمان می خواهم
دلم گوش به زنگِ آهنگی است که
ترانه اش تصویرِ چهار فصل باشد
آهنگی که سازهایش بی شمار
نوازندگانش عاشق
ترنّمش ترجمان لطافتِ آسمان
کرامتِ انسان
و زیبایی زندگی باشند
دلم بهار می خواهد
سبز و پربار
با هزاران گل ......
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 24 تیر 1400 23:34
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
اکرم بهرامچی 25 تیر 1400 01:28
دلم بهار می خواهد
سبز و پربار