گیرم تمام قدرتِ عالَم از آنِ توست
گیرم که استوار، فقط نردبانِ توست
گیرم که چشمِ حسرتِ بیچاره مردمان
بر جایگاه و جلوۀ بسیارِ خوان توست
گیرم که کارِ جارچی و دزد و پاسبان
رقصی ، به سازِ ذائقۀ آنچنان توست
گیرم تمام شهر ، گرفتار و غرق در
ارعاب و زور و هیمنۀ طالبان توست
گیرم که حکم حکمِ تو و امر، امرِ تو
بر دست های خلقِ خدا ریسمان توست
گیرم که برترین ژنِ موجود در جهان
از آنِ ایل و طایفه و دوستان توست
اما چه سود ؟ عاقبت الأمر ، ناگزیر
آید شبی که طاقِ لَحَد ، آسمان توست
جایِ سریر، بر سر خاکی فتاده ای
چنگال های کلپَسه ای پاسبان توست
آنجا مُشیرِ نازکِشی در رکاب نیست
موشی ، انیسِ کالبدِ بی زبان توست
آنجا به جای دست و نمکدانِ خادمان
آنچه مدام می شکند، استخوان توست
هر خرمنی که بار شود، کِشتۀ خودت
هر آتشی زبانه کِشد ، ارمغان توست
آنجا هرآنچه می شنوی بی گمان همه
پژواکِ سازِ ساختۀ این جهان توست
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 17 شهریور 1400 23:58
درود بر شما
علی مزینانی عسکری 20 شهریور 1400 07:40
اما چه سود ؟ عاقبت الأمر ، ناگزیر
آید شبی که طاقِ لَحَد ، آسمان توست
دستمریزاد استاد کرمی عزیزدرود بر شما
لذت می برم همیشه از خواندن اشعار بسیار زیبای شما و بی تعارف بگویم همیشه در بوستان شما شعر می خوانم نه سیاهه ای که بعضی مانند خود من به اسم شعرمزه مزه می کنند