شبی در خواب دیدم
مردان زن شده اند
و زنان مرد
مردان در شهر
با چادر های سیاه
میگشتند
انگار دنیا دگرگون شده بود
و مردان آبستن بودند
و گاهی نیز برای زنان
ناز میکردند
خواب عجیبی بود
تمام دارایی
مردان به حجاب شان بود
و حق آنان کمتر از زنان
با خود گفتم
مگر فرقیست میان زن و مرد
چنین فرقی بود در
خلقت
در خواب من زنان حاکم
بودند
و مردان زیر دست
و خانه نشین
گاهی نیز میدیدم
یک زن کهن سال
چند مرد را به عقد خود در می آورد
و دیگران نیز میگفتند
که این رسم ماست
حتی چند سیقه هم
حلال است
گاه نیز بخاطر
گمانی بد
مورد ضرب و شتم
همسر خود
یا زنان فامیل قرار میگرفت
گاهی نیز زیر همین
ضرب و شتم ها کشته میشد
گاهی هم
مورد
آزار زنان
چشم چران شهر
و گاه کالا برای
مشتری
گاه نیز
برای نان
تن فروشی میکردند
با خودم گفتم
کاش من دگر
مَرد نبودم
در این شهر
ارزش
مرد بودن
چند است؟
بیدار شدم
گفتم
این چه خوابی بود
حقیقت جامعه
پشت جهالتی
بی پایان
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 30 شهریور 1400 23:38
درود بر شما
علی مزینانی عسکری 03 مهر 1400 10:54
سلام و عرض ادب
نگاه جالب و متفاوتی است و به راستی وحشتناک