۱
من عاشقی از تبار مجنون هستم
سرگشته ی کوه و دشت و هامون هستم
لیلای منی ولی دلت با دگریست
بر عشق و صداقت تو مظنون هستم
۲
از راه رسیدی و اسیرم کردی
نزدِ دگران خوار و حقیرم کردی
والله که سزای من عاشق این نیست
مجنون و غمین و گوشه گیرم کردی
۳
محراب نمازم خم آن زلف سیاه
خالِ سیه اش قبلهیِ هر بنده و شاه
در مسجد و دیرم چو مرا راهی نیست
بتخانه و میخانه مرا هست پناه
۴
از عشق تو ای دوست گذر، نتوانم
از چشم سیاه تو حذر، نتوانم
از کوچهیِ پاییزی و صد رنگ شما
گفتی بِگذر چو رهگذر، نتوانم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 31 شهریور 1400 08:18
لطیف و دلنشین
علی مزینانی عسکری 02 مهر 1400 12:24
سلام و عرض ادب
تمامی رباعی ها زیباست و دلنشین
دستمریزاد بزرگوار