جام یلدا
جامِ یلدایم همه لبریزِ از خونِ دل است
تا که آن زیبا نگار از حالِ زارم غافل است
بهرهیِ عاشق از این دورِ فلک، جامِ بلاست
راحتِ جان هم، نصیبِ آنکه عمری عاقل است
اسبِ رهوارِ رقیبان از دلِ هامون گذشت
پایِ لنگِ استر ما، تا به زانو در گل است
شاعرِ بی ادّعا را راه در میخانه نیست
مدّعی را بین، چراغِ پرفروغِ محفل است
تا که می خواهم در آغوشش کشم، پس می زند
قصّهیِ عشقِ من و او، نقلِ موج و ساحل است
سال ها لبّیک گفتم، بی اجابت مانده ام
گرد سنگی سخت گشتن، آه! دورِ باطل است
وعدهیِ امروز و فردایش همیشه پوچ بود
خوب می دانم امیدِ وصلِ او بی حاصل است.
#جواد_امیرحسینی(مهراد)
۱ دی ۱۴۰۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 10 دی 1401 10:41
درود بر شما