( سیمایت )
مستِ زُلفانت شدم ، حیرانِ لبهایت شدم
در شبی بیدار من ، قربانِ سیمایت شدم
نغمه خوان ، شادی بکن ، من شاهِ مستانم دِلا
من دگر مَستانه ام ، فرهادِ شیدایت شدم
شب تو را ای ماهِ تابان نیست خُفتن بر دلی
ای کِه را گویم که من عطشانِ دریایت شدم؟
بی تو ای سلطانِ خوبان ، غم کِه را دارد حریف؟
ای که من درمانده ام ، اَنبازِ غم هایت شدم
روز و شب را ای شقایق ، بر تو می خوانم که من:
یارِ دلریشت شدم ، دلریشِ سیمایت شدم
قالب: غزل
از: سجاد حقیقی (آرام)
وزن : فاعلاتن ، فاعلاتن ، فاعلاتن ، فاعلن
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 07 امرداد 1400 20:44
.مانا باشید و شاعر
محمد علی رضا پور 11 امرداد 1400 19:59
سلام و درود و خدا قوت
سپاس اگر مکتب ادبی نورگرایی را نیز مطالعه بفرمایید و در این مکتب ادبی بومی ایران خودمان هم بسرایید!
(شایان جستجو ست)