هالهای ازروی تو تابیدبرافکارمن
یادتو چون شعله سوزانده دِلِ اشعارمن
چشم سبزت جنگل دلدادگی را آفرید
ازبهارعشق تو، صدرنگ شدگلزارِ من
باخیالت وعده دارم، من نهانی درقرار
برلبت لب مینهم افشا نکن اسرارِ من
شهدلب جاری شود باخواهِشِ هر بوسهام
جاملب پرقند شد، هربار بااصرارِ من
روح درجسمم دمیدی تو مسیحایی مگر
خرقِعادت میکنی درخلوَتِدیدار من
جایپایت سجدهگاهم کعبهام اندامِ تو
مِهرِتوآدابِ دینم ، ذکرتوشدکارِمن
آه امشب درخیالم مهربان بودی عزیز
باخیالت دلخوشم ای عشق بی تکرارمن
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 04 شهریور 1401 10:29
درود بزرگوار ا