منزلگهی میداشتم درکنج لب گلروی او
پیچیدخارش درسخن آوارزد کاشانه ام
برتن گلان پیچیده خاری ازجفاباهرقدم
دردی نشاندبردلم آن بی وفا دردانه ام
اوبشکندبغضی زمن باناله هایی پرشرر
من نیک دارم خشم اوبایاد او هم خانه ام
برچهره اش تابشکفدشرمنده گی ازآن خطا
برچهره ام دستی نهم تانشکنددیوانه ام
آیین تو دلداده گی هرگزندارد خوبرو
آیین من دیوانگی بایاد تو مستانه ام
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 20 امرداد 1400 00:41
سلام ودرود
محمدرضا حیدری 20 امرداد 1400 05:09
سلام باارزوی سلامتی