در این زمان و این جهان از بهر چیستم جان شیرینم بگو
در این جهان و این زمان از بهر کیستم جان شیرینم بگو
؛؛
در برم یا در تنم ، یا در ورای این صنم چیست که پنهان کردهای، جانم بقربانت بگو
اکنون که حیران کردهای، زار و پریشان کردهای، روح و روانم را بگو
٫٫٫
چه می کنی با من ای عشق جانم
میخواهم بمانم تا که حکمم را بیابم
,,,
گاه مییابم که اکنون بر منی
گاه میجویم که اکنون در تنی
,,
گاه میفهممت که اندر ورای این تنی
گاه اینجا و گاه آنجا تو ارباب تمام عالمی
٫٫٫
٫٫٫
گاه در پندار خویش، اینگونه ای
گاه در پندار درویش، آنگونه ای
گاه نه در این و نه در آن گونه ای
٫٫٫
٫٫٫
گاه در یک لحظه و یکجا زمان
قطعاً که دریابی، که خود، آن گونه ای...
گونهها با گونههایی هوشمندانه، تنیده درهم شدند
مختلف را گونههایی ناب، در صحنهها پیدا شدند
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 28 مهر 1400 21:08
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
محمد مولوی 09 شهریور 1401 00:10
تولدتان مبارک