گر دلدادۀ عشقیم ولی راه ندانیم
گر دردانۀ مهریم، ولی باب ندانیم
اگر در ره ، اسیری یا فقیری یا دبیری
اگر دیدی مسیری یا نصیبی یا بصیری
بدان در خلوت عشقی اسیری
بدان در بند عشق و در مسیری
اگر اندیشۀ عشق و توانی
بدان همچون امیری ناتوانی
دلا در بند عشقی و جوانی
اسیر درد عشقی و ندانی
چرا همچون سرابی در مسیری
اسیر سوز و گرمای کویری
خدایا من سرابی در کویرم
و چون گرد و غباری در مسیرم
وجود و روح و عشقت، جسم و جان شد
و این عالم بر این دیده عیان شد
به این تن بینش و صیرت عطا کن
به اندیشه، ره مهرت عطا کن
دلم با نور و روحم با وجودت
تنم در عشق وصلت با صبویت
مرا تنها به حال خود در این دنیای فانی
رها هرگز نمیگردانی ای دلدار جانی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 20 خرداد 1402 09:08
درود بر شما