قبله ی عشق


چارده ساله مهی بر لب بام ... چون مه چارده در حسن تمام
برسر سرو کله گوشه شکست ... بر گل از سنبل تر سلسله بست
داد هنگامه ی معشوقی ساز ... شیوه ی جلوه گری کرد آغاز
او فروزان چون مه و کرده هجوم ... بر در و بامش اسیران چو نجوم
ناگهان پشت خمی همچو هلال ... دامن از خون چو شفق مالامال
کرد در قبله ی او روی امید ... ساخت فرش ره او موی سپید
گوهر اشک به مژگان می سفت ... وز دو دیده گهر افشان می گفت
کای پری با همه ی فرزانگیم ... نام از تو رفت به دیوانگیم
لاله سان سوخته ی داغ توام ... سبزه وش پی سپر باغ توام
نظر لطف به حالم بگشای ... زنگ اندوه ز جانم بزدای
نوجوان حال کهن پیر چو دید
بوی صدق از نفس او نشنید
گفت کای پیر پراگنده نظر ... روبگردان به قفا بازنگر
که در آن منظره گل رخساریست ... که جهان از رخ او گلزاریست
اوچو خورشید فلک ، من ماهم ... من کمین بنده ی او، او شاهم
عشقبازان چو جمالش نگرند ... من که باشم که مرا نام برند

پیر بیچاره چو آن سو نگریست
تا ببیند که در آن منظره کیست
زد جوان دست و فکند از بامش ... داد چون سایه به خاک آرامش
کان که با ما ره سودا سپرد ... نیست لایق که دگر جان نگرد

هست آیین دوبینی ز هوس
قبله ی عشق یکی باشد و بس.


هفت اورنگ
نور الدین عبدالرحمن ابن نظام الدین احمد ابن محمد / " جامی "

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 148 نفر 357 بار خواندند
امیر عاجلو (23 /10/ 1400)   | م درجزی (24 /10/ 1400)   | محمد مولوی (24 /10/ 1400)   |

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا