دشت سرسبز دلم مثل بیابان شد و رفت
همه دلواپسی ام حسرت باران شد و رفت
آن که در قلب خودش کوچه به نامم زده بود
در سیاهیِ شبی شکل خیابان شد و رفت
تن من یخ زده اما من ازین می سوزم
با غزلهای دلِ سوخته درمان شد و رفت
در همه جای زمین بتکده ها داشت ولی
تا که گیسوی مرا دید مسلمان شد و رفت
بعد او زمزمه ی شهر مرا می بلعد
که چرا عشق کسی یک شبه پنهان شد و رفت
سمیه ملکی
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 11
امیر عاجلو 30 آذر 1400 23:52
درود و سلام موفق و مانا باشید
سمیه ملکی 01 دی 1400 01:48
سلام ودرود.ممنونم
سمیه ملکی 05 دی 1400 12:53
ممنون بابت این شعرزیبا
امیر وحدتی 05 دی 1400 14:03
زیبا سروده اید مهر بانو. درودتان باد.
سمیه ملکی 05 دی 1400 14:27
نوش روحتون
محمد مولوی 06 دی 1400 11:21
سمیه ملکی 06 دی 1400 13:33
مرسی از نگاهتون
Milad Kaviani 06 دی 1400 18:42
عالی
سمیه ملکی 06 دی 1400 19:34
مرسی
نصراله شبانکاره 10 آبان 1402 08:34
درود به شما سرکار خانم ملکی،" آنکه که در قلب خودش کوچه بنامم زده بود."و ...بسیار زیبا سروده اید.