عاقبت از سر کویت نگران خواهم رفت!
از بهاری که تو داری، به خزان خواهم رفت!
گفته بودم غم دل را به تواما افسوس!
نشنیدی و ندیدی، نگران خواهم رفت!
خندهات زلزله انداخت به جانم عمری
از پسِ لرزهٔ هجرت، زجهان خواهم رفت!
سالها عمر حرامت شدو من پیر شدم
نیمه شب در پی آواز بنان خواهم رفت!
ذره ذره شدهام تابسرایم شعری
شعر میماند و من خنده کنان خواهم رفت!
احمدصیفوری
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 09 بهمن 1400 14:14
سلام ودرود
احمد صیفوری 11 بهمن 1400 17:16
سلام از بندست و ارادت دارم
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 14 بهمن 1400 08:44
درود