غبار غم ز دل ریش من کنار آید
اگر که آن مه خوش چهره در کنار آید
به شام تیره ی جان سوز ، این امیدم هست
که صبحدم خبری از دیار یار آید
بهار عمر گرانمایه در خزان طی شد
بدان هوا که نسیم خوش بهار آید
ز عشق دوست پس از مرگ خود یقین دارم
که بر مزار من از شوق، گل به بار آید
به دامنم همه ایام اشک غم جاری است
مگر به داد من آن سرو جویبار آید
اگر کمان فلک تیر غم بیندازد
به جز پیاله باده که غمگسار آید؟
"مرا زمانه ز یارم به منزلی انداخت
که راضی ام به نسیمی کز آن دیار آید"
حدیث غصه به پایان نمی رسد واثق
بیان درد جدایی، تو را چه کار آید؟
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 23 دی 1401 13:42
سلام ودرود