درودها شعری از مجموعه «رسولی پاکدل» نوزدهمین اثرم تقدیم حضور پر فروغتان
روزتان فریاد عشق و اتحاد و آزادی ????✌️????????????????
دیدار
ناگهان دیوار میگوید
هوی حسن کجا؟
با سر میخورم به سینهاش
آه میکشد
دردش میگیرد از درد من
خون میپاشد از سرم به سینهاش
به آغوش میسپارمش
این بهترین دوست و یار را
که دردش میگیرد از دردهای من
میداند دیگر در من هوش و حواسی نیست
سینهاش غرق در خون من است...
او بنیآدم
آینه تمام قد من است
او مهربانترین نگار در آینه است
آنقدر این دیوار صیقل است
که سرِ سودای خونی خویش دیدهام در سینهاش
در و پنجرهها هی صدایش میکنند
او پاسخ من ورد زبانش هست...
با+غم برای من غزل میخواند
میگوید حسن بنویس بر سینه من
نگه میدارمش یادگاری
در هزاران سال جلالی
غرق در خون به این زیبایی...
ارادتمند حسن رسولی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 10 آذر 1401 20:16
.مانا باشید و شاعر
حسن رسولی 11 آذر 1401 10:19
درودها و سپاس بزرگوار ارجمند
حسن مصطفایی دهنوی 11 آذر 1401 08:10
درود ها
بسیار عالی است
سربلند و پیروز باشید
حسن رسولی 11 آذر 1401 10:20
درودها استاد جان پرور و بزرگوارم ممنون از مهرتان
منوچهر فتیان پور 11 آذر 1401 09:48
سلام
بی درد باشی انشاءالله
حسن رسولی 11 آذر 1401 10:21
درودها بزرگوار جان همچنین هر چند سخت ست در این دردستان داستانی از بی دردی
منوچهر فتیان پور 11 آذر 1401 09:49
زیبا بود
هزاران درود
حسن رسولی 11 آذر 1401 10:22
درود مجدد و سپاس از شاگردنوازی تون گران مهر والا