دلبارگی
من که نه شعر و نه شکر
من که نه دردم
نه دربند
و نه دربان
دادم که بگیرد ببرد ازین بیسامان
آبان
تیر
تیر میکشد قلبم
نه! نقاش نیستم
عاشق مرگم
عاشقی که دیگر
عاشق نیست
معشوقهاش
در پی بهاران نیست
زیر بهمنی آوار شدست
امید رهاییاش
دگر شکرپارگیاش
نیست
نه تلخ شدهام
زهرماری آکنده از
چهل و دوبارگیام
پیلهی
پارگیام
پرواز و گل و نیشکرم نیست
تو بخوانم و بگو
شعر که نیست
نثر نیز...!
قطعاً پروانه نوشته نیست
آوار متحد دردست
زجههای تلخ یک مردست
حبس است
حبس است
حبس است
که نه مرد
نه زن
موهوم یک فهمست
نیمم ایران
نیمه دیگرم
عشق به آن
کلامم تاول خون و تعصب و دردست
چندشآور زخمهای یک مردست
که به زنی زده است
دیگر او در کابارگی به کما رفته است
من و او طرحوارهی حس تلخ لمسیم
بار دیگر احیاء میشویم؟!
سؤالیست
بعید
در هشتادملیون بارگی
شعری از «من» رسولی آزاده
فریاد باید کشید...
شعری از مجموعه «رسولی در حسن»
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 14 آذر 1401 08:40
درود و سلام موفق و مانا باشید