می خوردم و باریدم از عشق عجب دیدم
گویی که تو بودی و من بودم و خوش دیدم
یک پیک دگر رفتم مستانه شدم عاشق
چون ابر بیابان را باریدم و باریدم.
گویی ز تمنایت عالم به در از من شد
از دوری تو جانا نالیدم و نالیدم.
یک پیک دگر رفتم از فرش به عرشم شد
دور تو چو پیچک من پیچیدم و پیچیدم.
یک لحظه ندانستم نوری به رخم تابید
از شدت نورش من تابیدم و تابیدم
یک پیک دگر خوردم جانم به لبم آمد
دیوانه شدم گویی چون سرو خرامیدم
آتش زده شد بر جان آتش زده شد بر دل
دلبر به کنارم چون مه دیدم و باریدم.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 04 اسفند 1400 10:49
درود بر شما