نگاه تو داروی خواب آوره
نگاهم کن و چشمامو خواب کن
برای دلم لای لایی بخون
شب خستگی هامو بی تاب کن
صدا کردی اسم منو توی شهر
که تو عمق چشمای تو گم بشم
منی که کسی رو نمی شناختم
حالا سوژه ی حرف مردم بشم
کنار تو دارم نفس میکشم
نفسهاتو آوار کن رو تنم
توی لحظه ها دستمو ول نکن
تو رو با نفس هام قدم میزنم
کنارم بشین قلب دلواپسم
برای تو هی بال و پر میزنه
تو رو داره از من طلب می کنه
میگه: کی به این خسته سر میزنه؟
واس لمس عطر نفس های تو
باید خونه رو از هوات پر کنم
دوباره نشه بی تو تنها بشم
باید بودنت رو تصور کنم
اگه گم بشی از توی خاطرم
بدون تو حالم تماشاٸیه
نباشی کجا دیگه دارم برم
بهشتم بدون تو بد جاٸیه
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 04 فروردین 1401 11:11
درود بر شما
مراد مراغه 05 فروردین 1401 11:06
سلام و درودها بانوی ادیب
سروده زیبایی است و شیوا
سالی نیکو برای شما و خانواده محترم آرزومندم
برقرار باشید و مانا به مهر محبوب بی همتا
محمد مولوی 24 اسفند 1401 00:28
سیاوش دریابار 28 شهریور 1402 12:49
دست مریزاد
بسیار زیبا بود
جاودان قلم سبزتان