حال این روزهای من،
گرگ و میشی که
صبح زود بیدار بارداریست
حال من خوب است و
آسمان چشمان بارانی ام هنوز هم آبی
ابر سیاه دلتنگی
زمهریرش را درست مثل برف شادی
بر سر عروس افکارم می پاشد
تا بهاری شبیه دی قدم بردارد
شکوفه بیقراری
آمده،آماده
گنجشککان انتظار
آواز بگو کجایی سر میدهند
در رختشوی خانه ی افکار
کوهی از آشوب میشویند
و این منم...من،
ساز ناکوک، سکوت بغض آلود
از تکرر زخمه های نامهربان مینالم
و در میان سرانگشتان خونین تقدیر میرقصم
نداجوکار(باران عشق)