چون ایلمیلی ، بلندوُ طلاگون بخواهیَم
ای صبح پرترانه ی کارون، بخواهیم
ای جانبهای شعر فراوان زیستن!
تبواژه های خاطره افزون ، بخواهیم
ای گوشه گوشه های تنم،آشنای توست
چون فوجهای روح همایون بخواهیم
آن کولیان غریزه ی فردا ،نخفته اند
با بوسه های سرخ شبیخون بخواهیم
غارتگری میان تنت خانه کرد و شهر
آغوش شد،گرم و دم افزون بخواهیم
در سینه ام حریق غمالود لیلی است
ای رازهای جنگل مجنون بخواهیم
در انتشار خز٘ری غمها بخواهمت
تا تختگاه صبح فریدون بخواهیم
از هر رگم ،زمرد خونین ببارمت
چون شروه های سنگی آرون بخواهیم
در رقصهای شرقی زیبا ٫ ببوسیم
با لهجه ی همیشه ی افسون بخواهیم
عطرم میان پیرهنت ،بر ملا شود
ای کوهسار خسته ی زیتون ،بخواهیم...!
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 03 آذر 1401 19:57
.مانا باشید و شاعر