نکند سهم تــــــــرا تقسیم تقصیر کنند
نشود فهم ترا ترسیم زنجیر کنند
بــــاخبر طالع نغزت همه را شوکه کند
وبرآن گوشه ای دیوار حسد کوکه کند
باش باهوش کزت گرگ زمان برنکند
حیله ای کن که ترا تعنه ای بیجا نزند
وبه پا خیز و سرت را توبلند گیر کنون
وبکش طالع ضعیفان را به زنجیر کنون
که ترا به لوح تقدیرنیکو نامیست هک
مر ترا زمره خوشبختی ونیکوییست تک
یا گرت نیست چنان بخت بلند در افکار
باش کــــــــوبیده و رنجیده و دل افگار
گر تو قامت بکنی خم همچنان خورشید را
نرسد گزندی هرگز خشک کند آن بید را
خواهی یا هیچ نخواهی که بجنبی بازهم
نه فلک را غمی است نه خدا را نیازهم
بار سنگین ملامت تو بریزی به سرت
مر تـــــرا فکر نجاحی به سر باد اگرت
نتوانی برهی زان همه اوهـــــــام و خیال
که جوابت رسیده است و تو در پیچ سوال
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 02 بهمن 1401 17:58