چهرهها در چشم من، تمثال روی ماه توست
هم تو هستی و تو نه، دنیا چنین همراه توست
شبنمی بر برگ گل، هم گاه گل در باغِ جان
جان تویی جانان تویی، جانِ جهان دلخواه توست
گُل تویی، بستان ادا در آوَرَد گاهی به رنگ
شاید این خاشاک و خس هم، از بلایِ آه توست
عاقبت پیموده ره، پیدا نماید قبله را
تشنهی عشق و جنون و معرفت بر چاه توست
مینشینم زیر ایوانِ ازل، با شور و شوق
ذکرِ من موسیقیِ اعجازِ بیدستگاه توست
میهنی کان سلسلهاش، سَر دارد از گیسوی تو
جیرهخوار سفرهی رنگین طعام شاه توست
شیر و خورشیدی که نقش زندگیِ پرچم است
تاج و تخت و فر و شمشیر کیانی جاه توست
نظر 1
امیر عاجلو 30 آذر 1401 21:56
درود بزرگوار ا