به:مریم خداکرمیان ترابی،شریک لحظه لحظه ی مبتلا شدنم به نوروشعور،بانوی بی بدیل هگمتانه!
سراسر زجر و تحقیرم نگوامشب نمی آیی
به هرآدینه زنجیرم نگوامشب نمی آیی
گلویم لحظه های بغض رادیگر نمیخواند
شکسته قاب تصویرم نگوامشب نمی آیی
تمام خواب هایم را برایت سبز میبینم
وسرخابی ست تعبیرم نگوامشب نمی آیی
سکوت بغض سرشارم درون حوض می پیچد
تماشایی ست تفسیرم نگوامشب نمی آیی
درون وسعت آئینه داد از بی کسی هامان
چه معصومانه میمیرم،نگوامشب نمی آیی
تو ای معنای بارانی ترین بغض غزل،برگرد!
برایت چلّه میگیرم نگوامشب نمی آیی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 21 تیر 1402 10:03
درود بر شما
شیما رحمانی 21 تیر 1402 16:41
عالی عالی عالی عاشقانه هایتان مستدام????????????????
حفیظ (بستا) پور حفیظ 21 تیر 1402 21:22
بسیار سپاس گذار ومفتخرم از حسن توجه شما بانوی بزرگوار وبزرگ اندیش!درودها بانو رحمانی!
حفیظ (بستا) پور حفیظ 21 تیر 1402 21:24
مچکرم جناب عاجلوی عزیز
صدیقه جـُر 25 تیر 1402 11:16
????????????????درودها بسیار عالی موفق باشید انشالله
حفیظ (بستا) پور حفیظ 25 تیر 1402 14:28
دوصدبدرود،بانو جُر! مؤید باشید