دست باران را بگیر و در هوای من ببار
وه چه بارانی چه ترکیبی من و دستان یار
گوش تا گوش خیابان را به آغوشت بکش
سفره عشق است این لبها و دستان و کنار
در میان رهگذاران نیست چشم و گوش من
گوش و چشمم می سپارم تا ابد در این گذار
لب قرمز گونه هاسرخ ودو چشمش خون فشان
یارب این جا آدمیزاد است یا باغ انار؟
شب لنگر می زند بر استوای موی تو
رسم کردند بر خم ابروی تو نصف النهار
ریخته اند خشخاش افغان درمیان چشم او
من خمار ،دل خمار و کارو بار ما خمار
او میان جان من و من میان دست او
او خیالش نیست اما ،من سرتا پا دچار
حسین وصال پور
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 05 بهمن 1401 13:35
درود بر شما
حسین وصال پور 05 بهمن 1401 14:28
متشکرم