دنیای ما دیگر خوش و خندان نمی شود
بی یوسف این کنعان دگر کنعان نمی شود
از تاک های سبزما ، شربی روان نشد
محصول نامرغوب ما بستان نمی شود
اینجا مسیح را بر صلیب و دار می کشند
جانی که میمیرد دگر درمان نمی شود
این سیب تنها سرخی لبهای حوا بود
آدم حریف حقه ی شیطان نمی شود
حرف از اصالت شد ،یکدم یادت افتادم
جای بلوط در کوزه ی گلدان نمی شود
ابری خیال کشتن خورشید می کند
هرچند میپوشد ولی پنهان نمی شود
تا کی نشینم تا ببارم بر فراز شهر
هوای تو دلتنگ این باران نمی شود
ای غم چگونه ریزمت در یک بیت شعر
اندازه دریا به یک لیوان نمی شود
#حسین_وصال_پور
حسین وصال پور
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 11 اسفند 1401 08:42
لطیف و دلنشین