دست خالی آمده ام ...
خالی خالی نه در سینه ام آهی نه در دلم غوغایی..
تنها آمده ام،با همین تصویری که ایستاده است...
از من نترس من همان افسونگر قصه های بی پایانم که سالهاست خودم را جا گذاشته ام ،میان رقص عروسکها ،و های هوی مترسکی که از تنهایی به صدا در آمده است.
نمیدانم کجای جهان ایستاده ای...
زمان ها را به هم ریخته ای،از ثانیه ها زودتر می آیی...
چنان چراغی ک از دوردست ها سوسو می زند،اینجا هر لحظه نمایانی..
یادت اینجا روشن است،و من شبها بدون پلک می خوابم....
حسین وصال پور
#حسین_وصال_پور
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 02 اردیبهشت 1402 16:42
درود و سلام موفق و مانا باشید
دادا بیلوردی 03 اردیبهشت 1402 20:58